معنی درس سوم فارسی یازدهم در امواج سند (آرایه ها + کلمات)

معنی درس سوم فارسی یازدهم در امواج سند (آرایه ها + کلمات)

معنی به مغرب سینه مالان قرص خورشید

معنی درس سوم فارسی یازدهم در امواج سند (آرایه ها + کلمات)

نام درس : درس سوم :: نیکی | موضوع : معنی کلمات – معنی شعر | یازدهم

معنی به مغرب سینه مالان قرص خورشید

معنی شعر صفحه۲۸ و ۲۹ و ۳۰ کتاب فارسی یازدهم رشته ریاضی و تجربی و انسانی

۱-به مغرب، سینه مالان قرص خورشید نهان می‌گشت پشت کوهساران

معنی: خورشید هنگام غروب سینه خیز و آرام در پشت کوه‌ها پنهان می‌شد. (خورشید عظمت حکومت خوارزمشاهیان رو به نابودی بود.)
قلمرو زبانی: سینه مالان: سینه خیز (صفت فاعلی مرکب کوتاه) /
قلمرو ادبی:  قالب: چهارپاره یا دوبیتی پیوسته / وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (رشته انسانی)/ سینه خیز رفتن خورشید: تشخیص.

۲- فرومی‌ریخت گردی زعفران رنگ به روی نیزه‌ها و نیزه داران

معنی: خورشید نور زرد رنگ خود را مانند گردی زعفران رنگ برروی نیزه‌ها و سربازانی که نیزه داشتند می‌پاشید.
قلمرو زبانی: فرومی‌ریخت (بن ماضی: فروریخت، بن مضارع: فروریز)
قلمرو ادبی:  گرد زعفران رنگ: استعاره از پرتو خورشید /  گردی زعفران رنگ: تشبیه (گردی همانند زعفران) / واژه آرایی: نیزه

۳- ز هر سو بر سواری غلت می خورد تن سنگین اسبی تیر خورده

معنی: از هر سو تن اسبان تیرخورده بر روی سواران می افتاد.
قلمرو زبانی: سنگین: پروزن
قلمرو ادبی:  واج آرایی: «ر»

۴- به زیر باره می نالید از درد سوار زخم دار نیم مرده

معنی: سوارکاری که زخمی و نیم مرده بود زیر لاشه اسبان از درد می نالید.
قلمرو زبانی: باره: اسب
قلمرو ادبی: واج آرایی: «ر»

۵- نهان می‌گشت روی روشن روز به زیر دامن شب در سیاهی

معنی: چهره  روشن روز در پشت پرده سیاهی شب پنهان می‌شد.
قلمرو زبانی: نهان: پنهان
قلمرو ادبی: جانبخشی / روز: مجاز از خورشید به علاقه لازمیه / دامن شب: جانبخشی / روز، شب: تضاد / واج آرایی: «ر»

۶- در آن تاریک شب می‌گشت پنهان فروغ خرگه خوارزمشاهی

معنی: درآن شب سیاه درخشش خیمه (حکومت) خوارزمشاهیان هم خاموش می‌شد و از میان می‌رفت.
قلمرو زبانی: فروغ: روشنایی / خرگه: خیمه بزرگ، سراپرده بزرگ / خوارزمشاهیان: دودمانی شاهی پس از فرمانروایی سلجوقیان.
قلمرو ادبی:  خرگه: مجاز از توان وشکوه خوارزمشاهیان.

۷- به خوناب شفق در دامن شام به خون آلوده ایران کهن دید

معنی: جلال الدین هنگام غروب به سرخی آسمان  نگاه  کرد و با خود فکر کرد که چگونه ایران با عظمت در خون فرو خواهد رفت.
قلمرو زبانی: شفق: سرخی آسمان هنگام غروب خورشید / شامگاه
قلمرو ادبی: خوناب شفق: اضافه تشبیهی / دامن شام: اضافه استعاری

۸- در آن دریای خون در قرص خورشید غروب آفتاب خویشتن دید

معنی: هنگام غروب آفتاب و دریای خونی که از کشته شدگان در نظرش پدیدار شده بود، نابودی خورشید حکومت خود را هم دید.
قلمرو زبانی: قرص: گرده
قلمرو ادبی: دریای خون: استعاره از سرخی شفق هنگام غروب / غروب آفتاب خویشتن: کنایه از نابودی / اغراق  / آفتاب خویشتن: اضافه تشبیهی / واج‌‏آرایی «د»، «ی»

۹- چه اندیشید آن  دم، کس ندانست که مژگانش به خون دیده تر شد

معنی: کسی نفهمید که جلال الدین در آن لحظه با خودش چه می‌اندیشید که از شدت اندوه با خونابه، مژه‌هایش را خیس کرد.
قلمرو زبانی: دم: نفس / دیده: چشم
قلمرو ادبی: دم: مجاز از لحظه / به خون دیده تر شدن: اشک، کنایه از به شدت گریستن

۱۰- چو آتش در سپاه دشمن افتاد ز آتش هم کمی سوزنده تر شد

معنی: جلال الدین مانند آتش حتی سوزنده تر از آن به سپاه مغولان حمله کرد.
قلمرو زبانی: چو: مانند
قلمرو ادبی: چو آتش: تشبیه / واژه آرایی: آتش / اغراق

۱۱- در آن باران تیر و برق پولاد میان شام رستاخیز می‌گشت

معنی: جلال الدین در میدانی که تیرها مانند باران بر او می‌باریدند و شمشیرها می‌درخشیدند، در میدان جنگ که مانند روز قیامت بود می‌جنگد.
قلمرو زبانی: برق:‌درخشش / پولاد: فولاد
قلمرو ادبی: باران تیر: اضافه تشبیهی / پولاد: مجاز از شمشیر / شام رستاخیز: استعاره از جبهه جنگ

۱۲- در آن دریاى خون در دشت تاریک به  دنبال سر چنگیز می‌گشت

معنی: در آن شب و دشت تاریک که از کشته شدگان مانند دریای خون شده بود  جلال الدین به دنبال چنگیز می‌گشت تا سر از تنش جدا کند.
قلمرو زبانی: دشت:‌ هامون
قلمرو ادبی: دریای خون: استعاره از میدان جنگ / اغراقبه دنبال سر کسی گشتن: کنایه از نابود کردن او

۱۳- بدان شمشیر تیز عافیت سوز در آن انبوه، کار مرگ می‌کرد

معنی: جلال الدین با شمشیر برّنده و کشنده اش  سربازان مغول را می‌کشت  و نابود می‌کرد.
قلمرو زبانی: عافیت: تندرستی / عافیت سوز: برّنده و کشنده (صفت فاعلی مرکب مرخم)
قلمرو ادبی: کار مرگ کردن: کنایه از کشتن / انبوه: ازدحام

۱۴- ولی چندان که برگ از شاخه می‌ریخت دو چندان می‌شکفت و برگ می‌کرد

معنی: اما آنقدر تعداد سربازان مغول زیاد بود که هر چه می‌کشت چندین نفر جای کشته شده‌ها را می‌گرفتند.
قلمرو زبانی: دوچندان: دو برابر / شکفتن: شکوفه کردن (بن ماضی: شکفت؛ بن مضارع:‌ شکف)/ برگ می‌کرد: برگ تولید می‌کرد
قلمرو ادبی: برگ: استعاره از تک تک سربازان مغول / شاخه: استعاره از سپاه مغول / چندان: واژه آرایی

۱۵- میان موج می‌رقصید در آب به رقص مرگ، اخترهای انبوه

معنی: ستاره‌های انبوه آسمان در آب رودخانه، رقص مرگ می‌کردند.
قلمرو زبانی: اختر: ستاره
قلمرو ادبی: رقصیدن ستاره: جانبخشی / رقص مرگ: اضافه استعاری

۱۶- به رود سند می‌غلتید بر هم ز امواج گران کوه از پی کوه

معنی: در رود سند سپاه ایران مانند کوه‌ها روی هم می‌غلتیدند و کشته می شدند.
قلمرو زبانی: گران: سنگین، عظیم
قلمرو ادبی: کوه: استعاره از سپاه ایران / امواج گران:‌ استعاره از حمله

۱۷- خروشان، ژرف، بی پهنا، کف آلود دل  شب می‌درید و پیش می‌رفت

معنی: رود سند در حالی که می‌خروشید و بسیار عمیق و وسیع و کف آلود بود دل شب را می‌شکافت و به راهش ادامه می‌داد.
قلمرو زبانی: خروشان: صداکنان / ژرف: عمیق / بی پهنا: عریض / دریدن: پاره کردن (بن ماضی: درید، بن مضارع: در)
قلمرو ادبی: دل شب: سیاهی شب یا نیمه شب، اضافه استعاری و تشخیص / دل شب دریدن: کنایه از در پیش رفتن در تاریکی

۱۸- از این سدّ روان، در دیده شاهز هر موجی هزاران نیش می‌رفت

معنی: هر موج این رود مانند سدّی راه جلال الدین را بسته بود و هر موج مانند هزاران نیش بر چشمان جلال الدین فرومی‌رفت. [زیرا مانع گریز او و خانواده اش بود.]
قلمرو زبانی: دیده: چشم
قلمرو ادبی: سد روان: استعاره از رود سند؛ متناقض نما / نیش در دیده رفتن: کنایه از آزار و اذیّت دیدن؛ موج مانند نیش در دیده شاه می‌رفت

۱۹- ز رخسارش فرومی‌ریخت اشکی بنای زندگی بر آب می‌دید

معنی: اشک از چشمان او جاری می‌شد و  پایان زندگی خودش را نیز حس می‌کرد.
قلمرو زبانی: رخسار: چهره
قلمرو ادبی: بنای زندگی: اضافه تشبیهی / بنای چیزی را بر آب دیدن: کنایه از ناپایداری

۲۰- در آن سیماب گون امواج لرزان خیال تازه ای در خواب می‌دید

معنی: جلال الدین در میان امواج جیوه ای رنگ و ناآرام سند فکر تازه ای به ذهنش رسید.
قلمرو زبانی: سیماب: جیوه / گون: مانند
قلمرو ادبی: سیماب گون: مانند جیوه، تشبیه / خیال در خواب دیدن: کنایه از نقشه کشیدن

۲۱- به یاری خواهم از آن سوی دریا سوارانی زره پوش و کمان گیر

معنی: از آن سوی دریا سوارکارانی جنگجو می یابم.
قلمرو زبانی: زره: جامه جنگی
قلمرو ادبی: زره پوش، کمان گیر: کنایه از جنگجو

۲۲- دمار از جان این غولان کشم سخت بسوزم خانمان‏‌هاشان به شمشیر

معنی:  من مغولان را به سختی خواهم کشت و با جنگ، خانمانشان را نابود می کنم.
قلمرو زبانی: سخت: از دست دادن / خانمان: خانه و آنچه در آن است
قلمرو ادبی: دمار کشیدن: کنایه از نابود کردن / غول: استعاره از مغولان / شمشیر: مجاز از جنگ / سوختن: کنایه از نابود کردن / واج آرایی: «ن»

۲۳- شبی آمد که می‌باید فدا کرد به راه مملکت فرزند و زن را

معنی: شبی رسیده است که باید در راه کشور زن و فرزندانش را قربانی کند.
قلمرو زبانی: مملکت: کشور
قلمرو ادبی: فرزند، زن: تناسب

۲۴- به پیش دشمنان استاد و جنگید رهاند از بند اهریمن، وطن را

معنی: در برابر این دشمنان ایستادگی کرد و کشور را از دست شیطان نجات داد.
قلمرو زبانی: استاد: مخفف ایستاد، ایستادگی کرد /رهاند: نجات داد / بند: اسارت
قلمرو ادبی: اهریمن: شیطان، استعاره از دشمن / ایستادن در برابر کسی: کنایه از پایداری ورزیدن / اهریمن: استعاره از چنگیز

۲۵- شبی را تا شبی با لشکری خرد  ز تن‌ها  سر، ز سر‌ها خود افکند

معنی: جلال الدین یک شبانه روز همراه یاران اندک خود سر از تن مغول‌ها و کلاهخود از سر ایشان جدا  کرد و آنها را کشت.
قلمرو زبانی: شبی تا شبی: یک شبانه روز/ خرد: کوچک / خود: کلاه خود
قلمرو ادبی: تن، سر: تناسب / واژه آرایی: شب، سر / واج آرای: «ش» / از سر خود افکندن: کنایه از جدا کردن سر از تن

۲۶- چو لشکر گرد بر گردش گرفتند چو کشتی، بادپا در رود افکند‍‍‍‍‍‍

معنی: وقتی سپاهیان مغول پیرامون او را گرفتند، اسب تندروی خود را مانند کشتی به دریا زد.
قلمرو زبانی: «چو» نخست: هنگامی که / گرد بر گرد: پیرامون / «چو» دوم: مانند / بادپا صفت جانشین اسم (اسب بادپا)
قلمرو ادبی: چو کشتی: تشبیه / بادپا: تشبیه(ستوری که مانند باد سریع می دود) / واج آرایی: «گ»، «ر»،«د» / جناس همسان: چو (۱- هنگامی که ۲- مانند)

۲۷- چو بگذشت، از پس آن جنگ دشوار  از آن دریای بی پایاب، آسان

معنی: وقتی که جلال الدین از آن جنگ سخت  خود  را نجات داد و به آسانی از آن رود عمیق گذشت.
قلمرو زبانی: چو: هنگامی که / گذشتن: عبور کردن(بن ماضی: گذشت؛ بن مضارع: گذر) / دشوار، آسان: تضاد / دریا: رود بزرگ / پایاب: ته آب که پای بر زمین رسد / بی پایاب: عمیق / موقوف المعانی

۲۸- به فرزندان و یاران گفت چنگیز که گر فرزند باید، باید این سان

معنی: چنگیز به یاران و  فرزندان خود گفت: اگر وجود فرزند لازم است باید مانند جلال الدین دلاور باشد.
قلمرو زبانی: گر: اگر / سان: مانند، گونه
قلمرو ادبی: واژه آرایی: باید

۲۹- به پاس هر وجب خاکی از این ملک چه بسیار است، آن سرها که رفته

معنی: برای حفظ و پاسداری هر وجب از این کشور انسانهای بزرگ  و دلاوری کشته شده اند.
قلمرو زبانی: به خاطر / ملک: سرزمین
قلمرو ادبی: وجب: مجاز از مقدار اندک / سر: مجاز از سرباز دلاور / رفته: کنایه از درگذشته

۳۰- ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک خدا داند چه افسرها که رفته

معنی: ازعشق این آب و خاک و پاسداری از هر بخش این سرزمین خدا  می‌داند که چه انسانهای بزرگی جنگیدند  و جان دادند.
قلمرو زبانی: افسر: تاج و کلاه پادشاهان، صاحب منصب
قلمرو ادبی: ز مستی: از روی عشق وعلاقه به وطن / افسر: مجاز از سرداران / خاک: مجاز از سرزمین ایران/ رفته: کنایه از درگذشته

 

 

جهت مشاهده سوالات و گام به گام کتاب های خود؛ کافیست نام درس یا شماره صفحه آن را به همراه عبارت "همگام درس" در گوگل جست و جو کنید.

مطالب مرتبط

اینترنت شما در
همگام درس
همیار
۵۰%رایگان محاسبه میگردد
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *